یادگیری زبان انگلیسی و بازسازی مغز: مقالهای عمیق در نوروساینس
مقدمه: چرا مغز و زبان انگلیسی یک ترکیب فوقالعادهاند؟
آیا تا به حال به این موضوع اندیشیدهاید که یادگیری زبان انگلیسی فراتر از صرفاً افزودن واژگان جدید به دایره لغات شما یا توانایی برقراری ارتباط با افراد بیشتر است؟ پژوهشهای علمی روز به طور فزایندهای نشان میدهند که یادگیری یک زبان دوم، بهویژه زبان انگلیسی به دلیل گستردگی کاربرد آن در عرصههای جهانی، میتواند تغییرات ساختاری و عملکردی عمیقی در مغز انسان ایجاد کند. این فرآیند، که به آن “انعطافپذیری عصبی” (Neuroplasticity) گفته میشود، به معنای توانایی مغز برای سازماندهی مجدد خود، ایجاد اتصالات عصبی جدید و تغییر مسیرهای عصبی موجود در پاسخ به تجربیات است.
یادگیری زبان انگلیسی، با تحریک و به چالش کشیدن مداوم نواحی مختلف مغز، صرفاً یک مهارت ارتباطی نیست، بلکه یک تمرین ذهنی قدرتمند است که میتواند منجر به بهبود قابل توجهی در جنبههای شناختی مختلف شود. از تقویت حافظه و افزایش توانایی تمرکز گرفته تا ارتقاء مهارت حل مسئله و حتی افزایش خلاقیت، اثرات نورولوژیکی یادگیری زبان انگلیسی بسیار گسترده و شگفتانگیز است. این مقاله قصد دارد تا با استناد به یافتههای علمی جدید، به بررسی عمیقتر این رابطه شگفتانگیز بین مغز انسان و زبان انگلیسی بپردازد و چگونگی بازسازی و تقویت مغز از طریق این فرآیند پویا را روشن سازد.
مغز انسان چگونه زبان را پردازش میکند؟
مغز انسان یک ارگان فوقالعاده پیچیده است که بخشهای متعددی در آن به پردازش زبان اختصاص یافتهاند. این سیستم پردازشی، حاصل تکامل میلیونها ساله است و وظایف حیاتی مانند درک مفاهیم، تولید گفتار، خواندن و نوشتن را بر عهده دارد. به طور سنتی، دو ناحیه کلیدی در نیمکره چپ مغز به عنوان مراکز اصلی پردازش زبان شناخته میشوند:
ناحیه بروکا (Broca’s Area): واقع در بخش پیشانی (Frontal Lobe) نیمکره چپ، این ناحیه عمدتاً مسئول تولید زبان، از جمله برنامهریزی حرکات لازم برای گفتار و ساختار نحوی جملات است. آسیب به این ناحیه میتواند منجر به اختلالات گفتاری مانند “آفازیای بروکا” شود که در آن فرد قادر به بیان روان و منسجم کلمات نیست، هرچند که ممکن است درک زبان او نسبتاً سالم بماند.
ناحیه ورنیکه (Wernicke’s Area): واقع در بخش گیجگاهی (Temporal Lobe) نیمکره چپ، این ناحیه مسئول درک زبان، پردازش معنای کلمات و جملات، و فهم گفتار است. آسیب به این ناحیه منجر به “آفازیای ورنیکه” میشود که در آن فرد قادر به فهم زبان گفتاری یا نوشتاری نیست و گفتار او نیز ممکن است از نظر معنایی بیربط یا نامفهوم باشد.
اما، یادگیری زبان دوم، بهخصوص زبان انگلیسی که یک زبان جهانی است و اغلب در موقعیتهای ارتباطی متنوعی مورد استفاده قرار میگیرد، باعث فعال شدن نواحی فراتر از این دو مرکز اصلی میشود. مطالعات تصویربرداری مغزی نشان دادهاند که در فرآیند یادگیری و استفاده از زبان دوم، نیمکره راست مغز نیز نقش فعالتری ایفا میکند. این مشارکت نیمکره راست، که در پردازش برخی جنبههای زبان مانند لحن، احساسات و کاربرد اجتماعی زبان (Pragmatics) دخیل است، منجر به تعامل بهبود یافته بین دو نیمکره مغز میشود. این ارتباط قویتر بین نیمکره چپ و راست، امکان پردازش اطلاعات چندوجهی، انعطافپذیری شناختی بیشتر و در نهایت، عملکرد بهتر مغز در وظایف پیچیده را فراهم میکند.
نتایج پژوهشهای روز در رابطه با یادگیری زبان دوم
پیشرفتهای شگرف در تکنیکهای تصویربرداری مغزی مانند fMRI (تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی) و EEG (الکتروانسفالوگرافی) به دانشمندان این امکان را داده است تا اثرات عینی یادگیری زبان دوم را بر ساختار و عملکرد مغز مشاهده و اندازهگیری کنند. در سالهای اخیر، پژوهشهای متعددی در دانشگاههای پیشرو جهان، نتایج خیرهکنندهای را در این زمینه منتشر کردهاند:
دانشگاه کمبریج (2023): یک مطالعه جامع که در سال 2023 توسط محققان دانشگاه کمبریج منتشر شد، نشان داد که یادگیری زبان دوم، بهویژه در طول سالهای اولیه تحصیلی و دوران نوجوانی، منجر به افزایش قابل توجهی در تراکم اتصالات عصبی در “کورپوس کالوزوم” (Corpus Callosum) میشود. کورپوس کالوزوم، بزرگترین مسیر ارتباطی در مغز است که دو نیمکره چپ و راست مغز را به هم متصل میکند. افزایش تراکم اتصالات در این بخش، به معنای تقویت ارتباط و همگامسازی بین دو نیمکره است. این امر به مغز اجازه میدهد تا اطلاعات را سریعتر و کارآمدتر بین نیمکرهها منتقل کند، که برای وظایف پیچیده شناختی مانند حل مسئله، یادگیری و انعطافپذیری در برابر تغییرات، حیاتی است.
مجله Neurolinguistics (2024): در شماره سال 2024 مجله معتبر “Neurolinguistics”، گزارشی از تحقیقاتی منتشر شد که نشان میدهد استفاده فعال و مداوم از زبان دوم (مانند صحبت کردن، نوشتن و تفکر به زبان دوم) منجر به توسعه و تقویت قشر پیشپیشانی (Prefrontal Cortex) مغز میشود. قشر پیشپیشانی، که در جلوی مغز قرار دارد، مرکز اصلی اجرای وظایف شناختی عالی مانند برنامهریزی، تصمیمگیری، خودکنترلی، حافظه کاری (Working Memory) و حل مسئله است. این یافته به این معناست که یادگیری و به کارگیری زبان انگلیسی، به طور مستقیم بر تواناییهای استراتژیک و اجرایی مغز تأثیر مثبت میگذارد.
دانشگاه برکلی (2022): پژوهشگران دانشگاه برکلی در سال 2022، نتایج تحقیقات خود را در مورد تأثیر دوزبانگی بر حافظه منتشر کردند. آنها دریافتند که افراد دوزبانه (افرادی که به طور روان به دو زبان صحبت میکنند) فعالیت بیشتری در هیپوکامپ (Hippocampus) خود دارند. هیپوکامپ، ساختاری در مغز است که نقش حیاتی در تشکیل و بازیابی خاطرات بلندمدت دارد. افزایش فعالیت در هیپوکامپ در دوزبانهها، یکی از دلایل علمی برای بهبود حافظه بلندمدت، توانایی یادگیری اطلاعات جدید و حتی مقاومت بیشتر در برابر فراموشی است.
این پژوهشها تنها نمونهای از حجم عظیم تحقیقات در حال انجام هستند و همگی یک پیام واحد را منتقل میکنند: یادگیری زبان انگلیسی نه تنها یک مهارت اکتسابی، بلکه یک محرک قدرتمند برای رشد و بازسازی مغزی است.
تاثیر یادگیری زبان انگلیسی بر حافظه و تمرکز
حافظه و تمرکز دو ستون اصلی عملکرد شناختی ما هستند. یادگیری زبان انگلیسی، با طبیعت پیچیده و نیازمند توجه خود، تأثیرات مستقیمی بر تقویت این دو توانایی دارد:
ایجاد مسیرهای عصبی جدید: هر بار که شما یک لغت جدید را یاد میگیرید، یک قانون گرامری را درک میکنید، یا مکالمهای را به زبان انگلیسی انجام میدهید، مغز شما در حال ایجاد اتصالات عصبی جدید یا تقویت مسیرهای عصبی موجود است. این فرآیند، که بخشی از انعطافپذیری عصبی است، باعث میشود مغز شما “قویتر” و “انعطافپذیرتر” شود. همانطور که عضلات با تمرین قویتر میشوند، شبکههای عصبی مغز نیز با درگیر شدن در فعالیتهای زبانی پیچیده، کارآمدتر عمل میکنند.
تقویت حافظه کاری (Working Memory): حافظه کاری، سیستمی است که اطلاعات را برای مدت کوتاهی در ذهن نگه میدارد تا بتوانیم از آن در انجام وظایف فعلی استفاده کنیم. برای مثال، هنگام برقراری مکالمه به زبان انگلیسی، شما باید کلمات قبلی را به خاطر بسپارید، معنای آنها را پردازش کنید، پاسخ مناسب را بسازید و آن را به خاطر بسپارید تا در زمان مناسب بیان کنید. این فرآیند، حافظه کاری شما را به طور مداوم به چالش میکشد و آن را تقویت میکند.
افزایش توان تمرکز (Attention Span): یادگیری زبان نیازمند تمرکز عمیق است. شما باید به جزئیات دقیق تلفظ، املا، معنا و کاربرد کلمات توجه کنید. این نیاز مداوم به تمرکز، به مرور زمان، توانایی مغز شما را برای حفظ توجه بر روی یک وظیفه خاص، حتی در مواجهه با حواسپرتیها، افزایش میدهد. این تمرکز بهبود یافته، نه تنها در یادگیری زبان، بلکه در تمام جنبههای زندگی فردی و حرفهای شما مفید خواهد بود.
مقاومت در برابر زوال شناختی: نکته شگفتانگیزتر این است که این تغییرات عصبی، حتی در سنین بالا نیز رخ میدهند. تحقیقات نشان دادهاند که دوزبانگی و فعالیتهای ذهنی چالشبرانگیز مانند یادگیری زبان، میتواند به طور قابل توجهی در کاهش سرعت زوال شناختی مرتبط با افزایش سن مؤثر باشد. مغز فعال و تحریک شده، در برابر فرآیندهای تخریب سلولی و زوال حافظه مقاومتر عمل میکند.
یادگیری زبان و پیشگیری از زوال شناختی
یکی از برجستهترین یافتههای نوروساینس در سالهای اخیر، ارتباط قوی بین دوزبانگی و کاهش خطر ابتلا به بیماریهای زوال عقل مانند آلزایمر است. این پدیده که گاهی به آن “ذخیره شناختی” (Cognitive Reserve) گفته میشود، به توانایی مغز برای مقابله با آسیبهای عصبی اشاره دارد.
تأخیر در شروع علائم آلزایمر: پژوهشهای متعدد، از جمله مطالعاتی که بر روی افراد دوزبانه انجام شده است، نشان دادهاند که دوزبانگی میتواند شروع علائم بالینی بیماری آلزایمر را تا 4 تا 5 سال به تعویق بیندازد. این بدان معنا نیست که بیماری رخ نمیدهد، بلکه مغز فرد دوزبانه، به دلیل داشتن شبکههای عصبی قویتر و مسیرهای ارتباطی بیشتر (ناشی از یادگیری و استفاده از دو زبان)، تا مدت زمان طولانیتری قادر به جبران آسیبهای اولیه ناشی از بیماری است. در واقع، مغز توانایی بیشتری برای “دور زدن” نواحی آسیبدیده و حفظ عملکرد شناختی کلی دارد.
سالم نگه داشتن مغز از طریق استفاده روزانه: صرف یادگیری یک زبان کافی نیست؛ استفاده روزانه و فعال از زبان دوم نقشی حیاتی در سالم نگه داشتن مغز دارد. هنگامی که شما به طور منظم از انگلیسی استفاده میکنید، مغز خود را به چالش میکشید تا فعال بماند. این فعالیت مداوم، از تحلیل کلمات و ساختارها گرفته تا برقراری ارتباط، به حفظ شادابی و سلامت سلولهای عصبی کمک کرده و از انفعال مغزی که میتواند به زوال شناختی منجر شود، جلوگیری میکند.
این یافتهها، انگیزه بسیار قوی برای افراد در هر سنی برای شروع یادگیری زبان انگلیسی ارائه میدهند، چرا که این امر نه تنها به عنوان یک مهارت اجتماعی و شغلی، بلکه به عنوان یک استراتژی قدرتمند برای حفظ سلامت بلندمدت مغز تلقی میشود.
نقش انگیزه و تعامل اجتماعی
یادگیری زبان انگلیسی، به خصوص در دنیای امروز، اغلب فراتر از یک فعالیت انفرادی و مطالعه در انزوا است. تعامل با دیگران، چه در کلاس درس، چه از طریق پلتفرمهای آنلاین یا حتی در موقعیتهای اجتماعی، نقش بسزایی در اثربخشی فرآیند یادگیری و همچنین در پیامدهای نورولوژیکی آن دارد.
تقویت شبکههای اجتماعی مغز: وقتی شما زبان انگلیسی را با دیگران یاد میگیرید و از آن استفاده میکنید، در واقع در حال تعامل با سیستمهای پاداش و شبکههای اجتماعی مغز خود هستید. این تعاملات، که اغلب با احساسات مثبت مانند موفقیت، تعلق خاطر و هیجان همراه هستند، به تقویت ارتباطات عصبی مرتبط با حافظه، انگیزه و یادگیری کمک میکنند.
یادگیری عمیقتر و پایدارتر: صحبت کردن با افراد بومی یا همزبانان، فرصتی برای تمرین واقعی و دریافت بازخورد فراهم میکند. این بازخوردها، چه در قالب اصلاح اشتباهات و چه در قالب تایید درک، به مغز کمک میکنند تا دانش خود را دقیقتر کند و یادگیری را از سطحی به سطحی عمیقتر سوق دهد.
ارتباط با احساسات و حافظه: تعاملات اجتماعی، به خصوص آنهایی که هیجانانگیز یا معنادار هستند، با فعالسازی نواحی مغزی مرتبط با احساسات (مانند آمیگدال – Amygdala) همراهند. این فعالسازی، میتواند به تثبیت بهتر اطلاعات در حافظه بلندمدت کمک کند. به عبارت دیگر، وقتی شما زبان انگلیسی را در زمینههایی که برایتان جذاب و لذتبخش هستند یاد میگیرید، احتمال اینکه آن را بهتر و طولانیتر به خاطر بسپارید، بیشتر است.
بنابراین، استفاده از روشهایی که شامل تعامل اجتماعی است، مانند شرکت در گروههای مکالمه، بحث و تبادل نظر با همکلاسیها، یا حتی استفاده از ابزارهای تعاملی آنلاین، میتواند به طور قابل توجهی فرآیند یادگیری زبان انگلیسی را تسهیل کرده و اثرات مثبت آن را بر مغز تشدید کند.
تکنیکها و ابزارهای یادگیری زبان انگلیسی برای اثرگذاری بیشتر بر مغز
برای دستیابی به حداکثر فواید نورولوژیکی از یادگیری زبان انگلیسی، استفاده از تکنیکها و ابزارهایی که مغز را به طور فعال درگیر میکنند، ضروری است. هدف، فراتر از حفظ کردن صرف است؛ بلکه ایجاد تغییرات پایدار در ساختار و عملکرد مغز است.
مطالعه منظم روزانه: مهمترین عامل، استمرار است. حتی 15 تا 30 دقیقه مطالعه یا تمرین روزانه، بسیار مؤثرتر از یک جلسه طولانی و پراکنده در هفته است. این نظم، به مغز فرصت میدهد تا اتصالات عصبی را به طور مداوم تقویت کند و از فراموشی جلوگیری کند.
استفاده از اپلیکیشنهای آموزش زبان: اپلیکیشنهایی مانند Duolingo، Babbel، Memrise و موارد مشابه، با ارائه تمرینهای تعاملی، بازیگونه و شخصیسازی شده، میتوانند ابزارهای فوقالعادهای باشند. این اپلیکیشنها معمولاً از تکرار فاصلهدار (Spaced Repetition) برای کمک به حفظ لغات و مفاهیم استفاده میکنند و با ارائه بازخورد فوری، مغز را درگیر نگه میدارند.
مکالمه با افراد بومی یا زبانآموزان پیشرفته: همانطور که پیشتر اشاره شد، تعامل، کلید موفقیت است. تلاش برای برقراری مکالمه، حتی اگر در ابتدا با اشتباه همراه باشد، مغز را مجبور به بازیابی سریع اطلاعات، پردازش و تولید پاسخ میکند. یافتن پارتنر زبانی یا شرکت در کلاسهای مکالمه، بسیار توصیه میشود.
ترکیب یادگیری شنیداری، دیداری و گفتاری: مغز اطلاعات را از طریق کانالهای مختلف پردازش میکند. برای یادگیری مؤثر و اثرگذاری بیشتر بر مغز، باید از تمام حواس بهره برد:
شنیداری: گوش دادن به پادکستها، موسیقی، فیلمها و سریالها به زبان انگلیسی.
دیداری: خواندن کتابها، مقالات، مشاهده تصاویر مرتبط با لغات، و استفاده از فلشکارتهای تصویری.
گفتاری/نوشتاری: تمرین نوشتن جملات، خلاصهنویسی مطالب، و مهمتر از همه، صحبت کردن و بیان کردن ایدهها به زبان انگلیسی.
استفاده از روشهای متنوع، اطمینان حاصل میکند که نواحی مختلف مغز به طور متعادل تحریک شده و انعطافپذیری عصبی به بهترین شکل ممکن اتفاق میافتد.
مقایسه یادگیری زبان انگلیسی با سایر مهارتهای ذهنی
یادگیری زبان انگلیسی را میتوان با سایر فعالیتهای چالشبرانگیز ذهنی مانند یادگیری موسیقی، یادگیری ریاضیات، یا حتی یادگیری یک مهارت هنری جدید مقایسه کرد. در تمام این موارد، مغز برای مواجهه با اطلاعات جدید، الگوهای پیچیده و نیاز به حل مسئله، خود را بازسازی میکند.
شباهت با یادگیری موسیقی: یادگیری نتها، گامها، ریتمها و هارمونیها در موسیقی، به نوعی شبیه به یادگیری واژگان، گرامر و ساختار جملات در زبان است. هر دو نیازمند حافظه، نظم، و توانایی تشخیص الگوها هستند. مطالعات نشان دادهاند که نوازندگان، دارای ارتباطات قویتری بین دو نیمکره مغز و هیپوکامپ بزرگتری هستند، که شباهتهای نورولوژیکی با دوزبانهها را نشان میدهد.
چالش حل مسئله در ریاضیات: حل مسائل ریاضی، نیازمند تفکر منطقی، انتزاعی و توانایی تجزیه و تحلیل است. این فرآیند، قشر پیشپیشانی و نواحی مرتبط با استدلال را به شدت فعال میکند، همانطور که استفاده فعال از زبان دوم این نواحی را تقویت میکند.
انعطافپذیری شناختی (Cognitive Flexibility): زبان انگلیسی، با ماهیت چندوجهی و کاربردهای متنوع خود، به طور خاص، انعطافپذیری شناختی را تقویت میکند. توانایی جابجایی بین دو سیستم زبانی، مغز را برای جابجایی بین وظایف مختلف، دیدگاههای متفاوت و استراتژیهای حل مسئله متنوع، آماده میکند.
آنچه یادگیری زبان انگلیسی را از برخی دیگر از مهارتها متمایز میکند، گستردگی و ماهیت ارتباطی آن است. زبان انگلیسی، علاوه بر تحریک جنبههای شناختی، به طور مستقیم توانایی ما را برای تعامل با بخش وسیعتری از جهان و دسترسی به منابع اطلاعاتی بیشماری بهبود میبخشد.
پرسشهای متداول (FAQ)
در این بخش به برخی از پرسشهای رایج در مورد یادگیری زبان انگلیسی و تأثیر آن بر مغز پاسخ داده میشود:
1. آیا یادگیری زبان انگلیسی در بزرگسالی اثر نورولوژیک دارد؟
پاسخ: بله، کاملاً. در گذشته تصور میشد که توانایی مغز برای ایجاد تغییرات (انعطافپذیری عصبی) با افزایش سن کاهش مییابد، اما تحقیقات جدید نشان دادهاند که مغز انسان، حتی در سنین بالا، همچنان قادر به ایجاد مسیرهای عصبی جدید و سازماندهی مجدد خود است. یادگیری زبان انگلیسی، مانند یک “ورزش ذهنی” برای مغز عمل میکند و به حفظ سلامت شناختی و حتی بهبود آن در بزرگسالی کمک میکند.
2. یادگیری زبان دوم چه تاثیری بر خلاقیت دارد؟
پاسخ: یادگیری و تسلط بر دو زبان، ارتباط نزدیکی با افزایش خلاقیت دارد. دوزبانهها اغلب توانایی بیشتری در “تفکر واگرا” (Divergent Thinking) دارند، یعنی توانایی تولید ایدههای متعدد و متنوع در پاسخ به یک محرک. همچنین، توانایی دیدن مفاهیم و موضوعات از دو زاویه زبانی مختلف، منجر به انعطاف فکری بیشتر و توانایی یافتن راهحلهای نوآورانه میشود. این امر به دلیل افزایش انعطافپذیری شناختی و توانایی مغز برای برقراری ارتباطات غیرمتعارف بین مفاهیم است.
3. آیا سن خاصی برای شروع یادگیری زبان انگلیسی وجود دارد؟
پاسخ: هیچ سن خاصی برای شروع یادگیری زبان انگلیسی وجود ندارد. در حالی که کودکان ممکن است به طور طبیعی در یادگیری لهجه و تلفظ دقیقتر عمل کنند، بزرگسالان مزایای شناختی قابل توجهی از یادگیری زبان دوم به دست میآورند که ممکن است کودکان تجربه نکنند، مانند بهبود حافظه کاری و مهارتهای حل مسئله. مهم، انگیزه و مداومت در یادگیری است، نه سن شروع.
4. آیا یادگیری زبان انگلیسی میتواند حافظه کوتاهمدت را نیز بهبود بخشد؟
پاسخ: بله. همانطور که در بخش تأثیر بر حافظه اشاره شد، یادگیری زبان انگلیسی حافظه کاری (حافظه کوتاهمدت و فعال) را به شدت درگیر و تقویت میکند. این توانایی برای نگه داشتن و دستکاری اطلاعات به صورت موقت، برای یادگیری زبان ضروری است و در نتیجه، منجر به بهبود کلی حافظه کوتاهمدت در وظایف مختلف میشود.
5. چه میزان زمان برای دیدن اثرات نورولوژیکی یادگیری زبان انگلیسی لازم است؟
پاسخ: اثرات نورولوژیکی، بسته به شدت و پیوستگی تمرین، متفاوت است. با این حال، حتی پس از چند ماه تمرین منظم، افراد ممکن است متوجه بهبودهایی در تمرکز، حافظه و توانایی یادگیری خود شوند. تغییرات ساختاری عمیقتر مغز، معمولاً نیازمند یادگیری و استفاده مداوم در طولانیمدت (سالها) است، اما فواید آن نیز پایدارتر خواهد بود.
نتیجهگیری
یادگیری زبان انگلیسی، فراتر از یک مهارت زبانی، یک سرمایهگذاری عمیق و قدرتمند در سلامت و ارتقاء مغز شماست. همانطور که پژوهشهای نوروساینس به طور فزایندهای نشان میدهند، درگیر شدن با چالشهای شناختی یادگیری یک زبان جدید، منجر به بازسازی ساختاری و عملکردی مغز میشود. این بازسازی، به معنای افزایش انعطافپذیری عصبی، تقویت شبکههای ارتباطی مغز، بهبود حافظه و تمرکز، و حتی ایجاد مقاومت بیشتر در برابر فرآیندهای زوال شناختی است.
با هر لغت جدیدی که یاد میگیرید، هر جمله ای که میسازید، و هر مکالمه ای که به زبان انگلیسی انجام میدهید، در حال ساختن یک مغز قویتر، سازگارتر و آمادهتر برای مواجهه با پیچیدگیهای دنیای مدرن هستید. این فرآیند، تجربهای غنی و پاداشدهنده است که تأثیرات آن نه تنها در عرصه حرفهای و اجتماعی، بلکه در سلامت کلی ذهن شما نیز نمود پیدا میکند.
همین حالا، اولین قدم را بردارید! وقت آن است که با آگاهی از این مزایای شگفتانگیز، یادگیری زبان انگلیسی را به عنوان یک اولویت ذهنی برای خود در نظر بگیرید.
همین حالا در دورههای آموزش زبان ما ثبتنام کنید و سفر هیجانانگیز خود به سوی مغزی هوشمندتر، سالمتر و قدرتمندتر را آغاز کنید.
دیدگاهتان را بنویسید